روزگار تلخ یا شیرین یک شوفر تریلی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:سرویس اول, :: 19:36 :: نويسنده : سعید

سلامی دوباره به دوستان

امروز میخوام خاطره ی اولین سرویسمو براتون بنویسم

اولین ماشینی که روش کار میکردم کامیونت ایسوزو بود(خیلی دوست دارم یه ایسوزو یا اویکو استرالیس و یا اسکانیا پی340 داشته باشم)چادری بود الله وکیلی خوشگل تر ازش تو ایران ندیدم مبارکه صاحبش باشه اسباب منزل یه خانواده ای بود برای اهر تبریز صبح بار زدیم از تهران عصری راه افتادیم به سمت اهر(منو صاحب ماشین)تا خرمدره صاحب ماشین خودش رانندگی کرد و حدود ساعت1بامداد به من گفت بشینم پشت فرمون منم اولین تجربه رانندگیم بود در شب با ایسوزو;ایسوزو هم ماشالله بین کامیونت ها سر هست ولی حیف یکم گرونه خیلی هم برو هست خلاصه نشستم و رفتیم تا رسیدیم زنجان و بعد یه ساعت استراحت به راه ادامه دادیم تا اینکه صبح ساعت8رسیدیم اهر وقتی داشتن اسبابو خالی میکردن رفتم نزدیکی اونجا یه سنگکی بود نون سنگک گرفتم به همراه عسل و کره و رفتم پیش ماشین و یه زیرانداز پهن کردیم زمین و بهترین صبحونه عمرمو اون روز خوردم واقعا جاتون خالی.

اسباب اثانیه ها که خالی شد ما هم در کانتینو بستیم و د برو که رفتیم و راه افتادیم به سوی تهران

همه ی این خاطرات در دفترچه خاطرات من نوشته شده و محاله که فراموش بشن

تا مطلب بعدی خدانگهدار

سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:خاطرات و معرفی نامه, :: 22:13 :: نويسنده : سعید
سلام سعید هستم یه شوفر تازه کار و تازه نفس جاده حدود3سالی میشه که پایه1گرفتم و راننده شدم تو این سه سال اکثرا رو ماشین های باری کار کردم و اولین تجربه رانندگی با کشنده ام هم در زمان کنونی یعنی الان هست که روی اف اچ460چادری کار میکنم قبلا روی اسکانیا پی340 و ولوو اف ام و آتگو و کامیون های قدیمی باری رانندگی کردم پدر بنده 4سال هست که از شغل رانندگی بازنشست شده و یه اف12اینتر داشت که بخاطر من فروختش تا من با پولش یه آلونک برای خودم بخرم و تازگی ها هم ازدواج کردم و زیر بار مسئولیت بزرگی رفتم تو این 3سال یه صحنه ها و یه خطراتی تو جاده ها دیدم که بعضی ها طاقت دیدنشونو ندارن پارسال این موقع بود که با اف ام بار زدم برای چابهار و تنهایی رفتم صبج رسیدم اونجا تا عصر استراحت کردم عصر راه افتادم تو جاده داشتم میرفتم که یه میتسوبیشی پاجرو جلو وایساده بود و3نفر بودن که لباس پلیس ها رو پوشیده بودن از ماشینشون فهمیدم که شیاد هستن و به راه خودم ادامه دادم اونا هم افتادن دنبالم از شانس من هم پرنده تو جاده پر نمیزد گوشی هم آنتن نمیداد خلاصه همش میخواستن ازم سبقت بگیرن منم بار نداشتم خالی بودم محور هم داده بودم بالا(اف ام9جفت محور)عقربه کیلومتر شمار چسبیده بود به 120تکون هم نمیخورد اونا هم همینطور دنبالم بودن مسلح هم بودن تا دیدن نمیتونن نگه دارن منو شروع کردن به تیراندازی تیر اول رو از سمت چپ زدن به شیشه شاگرد و شیشه پودر شد(اولین باری بود که فکر میکردم قراره بمیرم و لحظات آخر زندگیمه)تیر بعدی هم به لاستیک عقب کامیون خورد همون محوری که داده بودم بالا خلاصه خودشون بیخیال شدن/یا من خوش شانس بودم یا خدا خواسته بود تو اون لحظات همش داشتم صلوات میفرستادم اولین محل شلوغی که رسیدم شیشه که شکسته بود با نایلون چسب زدم تا برسم تهران و ماشینو تحویل بدم به صاحب ماشین(با خودم احد بستم که دیگه اون طرف نرم) همونطور که بالا گفتم الان دارم روی460کار میکنم و در همین 1ماه اخیر تازه دنده عقب رفتن با تریلر را یاد گرفتم از زندگیم راضی هستم از بچگی هم آرزو داشتم راننده بشم که آرزوم به حقیقت پیوست یه صاحب کار خوب و خوش اخلاق هم دارم و واقعا ازش ممنون بعضی وقتا تو جاده که دارم رانندگی میکنم یه فکرهایی به سرم میزنه و کلا غرق تو فکر میشم بدون اینکه حواسم به جاده باشه بعد یهو میبینم که هنوز تو جاده ام و سالم دارم رانندگی میکنم و اینا همه از عظمت و بزرگی خداوند هست خب امیدوارم مطلبم مفید بوده باشه تا مطالب بعدی خدانگهدار...
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
  • سر دنده ال ای دی led
  • ردیاب مخفی خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روزگار تلخ یا شیرین یک شوفر تریلی و آدرس rozegarshofer.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 27
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 281
بازدید کل : 14472
تعداد مطالب : 2
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1